برف یک عاشقانه سرد:)
""بسم الله الرحمن الرحیم""
در داستان های قدیم ایران باستان از زمستان به آمدن ننه سرما و آوردن برف های پنبه ای اش آورده اند.
بارش برف این روز ها که زمستان است و بهمن ماه و چله بزرگ که برای بچه ها و پدر و مادرها و زوج ها خیلی لذت بخش است.
نگاهی که به بارش برف می اندازیم میبینیم اول از خیس کردن زمین شروع میکند یعنی اول برای آمدن به روی زمین جایگاهی که به اون تعلق دارد را ذره ذره گرم و نرم میکند. بعد کمی صبر میکند و در همان لحظه های خیس شدن میگذارد جا بیفتد آنجایی که برای خود آماده کرده است اصطلاحا مانند غذایی که برای خوش طعم و خوش عطر بودنش میگذاریم مدتی روی گاز با شعله کم بپزد و لعاب بیندازد. وقتی که سردتر شد زمین و خواست برف رویش ننشیند، برف شروع میکند به بغل کردن زمین و مینشیند سرجایی که آماده کرده.اتصالی نیمه محکم با زمین میزند و صبر میکند تا کامل تمام اعضایش به زمین برسند. بعد که اجزایش به زمین رسیدند با همکاری ابرها و باد و آسمان صاف با یک سردی استخوان سوز گرمای محبتش را به زمین نشان میدهد و اتصالی بسیار محکم از یخ با زمین میزند. حال دیگر این دو برای مدتی که زنده اند(زندگی زمین هر بار تازه میشود یعنی هر ماه یا هرفصل زندگی ای جدید و پس از هر اتفاقی میمیرد و دوباره زمینی متولد میشود.)باهم هستند و از یکدیگر جدا نمیشوند. انسان ها با راه رفتن روی برف هایی که در اصل زمینش متعلق به برف هاست اما آنها آن زمین را متصرف شده اند، فشارهای سنگینی به برف و زمین وارد میکنند. اوایل کمی درد میکشند اما روز بعد که می آیی و نگاهی به ردپای انسان می اندازی میبینی اتصال بین برف و زمین تبدیل به یخی صاف و صیغلی یا ناهموار و متراکم شده است. هرکسی از روی آن بی احتیاط رد بشود و بخواهد فشار بیشتری به یخ و زمین بیاورد زمین میخورد یا اینکه پاهایش پیچ میخورد و درد میگیرد. قدری صبر میکنیم؛چتد روز بعد میبینیم هرچه بیشتر به یخ و زمین فشار می آوریم آنها پر شورتر سفت و متراکم یا صیغلی میشوند.چه از این بهتر؟!
اما عمر آنها کفاف نمیدهد و میدانند هردو فانی اند و باید بروند. با این حال ناامید نیستند و چنان کار میکنند که گویی همین حالا میخواهند بروند و چنان باهم صمیمی اند که گمان میکنی سالهای سال باهم خواهند بود.
خورشید با لطافت آنها را پیر میکند طوری که یخ برای بقای زمینش آب میشود و آب میشود. بعضی اوقات آفتاب با بیرحمی و تابش مستقیم آنقدر سریع برف را آب میکند که وقتی روی یخ راه میروند صدای خورد شدن یخ هایی که آنقدر محکم بودند را،میتوان با بلندی هرچه تمام تر شنید.
کم کم با کوچک تر شدن یخ و برف ها زمین هم آثار پیری خود را با خشک شدنش به برف نشان میدهد و میگوید: بدون تو من هم دوام نمی آورم.
این قضیه آنقدر رخ میدهد که ما تشییع جنازه آنها را با بخار شدن آب ها و ترک برداشتن قسمت هایی از سنگ یا آسفالت یا گِل شدن خاک میبینیم. تشییع با شکوهی است همه چیز دست به دست هم میدهد تا با شکوه هرچه تمام تر برگزار شود.
و برف و زمین همزمان باهم میمیرند....
خدا میداند در آن دنیا چه لذتی با یکدیگر میبرند و چه تحسینی میشوند توسط دیگران و به عشق آنها افتخار میشود!!!
به راستی که برف زیباست و برای همین است که کودکان و نوجوانان و حتی جوانان و بزرگسالان از بارش آن لذت میبرند و ذوق میکنند و به شادی و برف بازی میپردازند. پس هر موقع که برف می آید بهتر آن است که با دیگران که شادند ماهم به شادی بپردازیم و در دل خود از خدایمان سپاسگزاری کنیم.
.
.
زندگی برف و زمین مانند یک زندگی عاشقانه و پر محبت و واقعی است.
اول برف جایش را گرم و نرم میکند زمین هم با محبت او را می پذیرد یعنی اول مرد و زن یکدیگر را میبینند و برای آشنایی باهم هم صحبت میشوند. بعد با کمک آسمان و ابر و باد برف زمین را محکم در آغوش میگیرد بدان معنا که با کمک گرفتن از تجربه دیگران افراد تلاش میکنند وابستگی و عشق به یکدیگر را به درستی مورد آزمون قرار دهند و یک رابطه عاشقانه واقعی را آغاز کنند. بعد از مدتی انسان از روی آنها رد میشود یعنی بعد از چندین ماه مشکلات به سراغ آنها می اید تا آنها را آزمایش کند و ببیند چقدر متحد اند و دوام می آورند چون اگر دقت کنید بعضی اوقات برف به کف کفش ها میچسبد و به گوشه ای پرتاب میشود و این مصداقی از، از هم گسستگی زندگی عاشقانه است که ناخواسته و با توجه به حرف دیگران اینگونه میشود.
پس از گذشت از این مرحله و گذشت یک روز و سر زدن به محلی که رد پای انسان رویش گذاشته شده میبینیم برف تبدیل به یخ شده و یا متراکم یا صاف و صیغلی است اینگونه از آن برداشت میشود که آنها یا علاوه بر ضربه های لفظی ای که از مردم خورده اند ضربه فیزیکی هم خورده و متراکم شده و اثراتش قابل مشاهده است یا صاف صیغلی اما سفت اند که اگر کسی بی احتیاط بخواهد دوباره ضربه ای مانند قبل به آنها بزند ایندفعه آنها هستند که فرد را زمین میزنند و استحکام خود را در برابر مشکلات به او نشان میدهند.
مدتی بعد خورشید می آید و رابطه محکم بین آنها را کم کم و به تدریج گسسته میکند برای یکی سوزان و برای دیگری با لطافت و زیبایی تعبیری که از آن میشود این است؛ تا فرزند آنها به دنیا می آید اول با کلی خوشحالی و ذوق بیشتر به هم عشق می ورزند اما پس از مدتی احساس پیری کرده و فرزندشان بخاطر خرج هایی که دارد تا حدودی آنها را تحت فشار می گذارد و خورشید میتواند تا چندین فرزند باشد اما، خورشید سوزان فرزندان ناخلفی هستند که پدر و مادر را بسیار عذاب میدهند و ممکن است کاری کنند پدر و مادر آرزوی مرگ خویش را بکنند و دسته دیگر فرزندان خلف و خوب هستند که باعث افتخار پدر و مادرند و با کارهایشان باعث میشوند که پدر و مادر با تمام لذت در کنار یکدیگر و با حضور فرزندشان پیر شوند.
با کمی آب شدن برف زمین هم با ترک برداشتن قسمت هایی میگوید: ((بدون تو نمیتوانم.)) یعنی وقتی که کمی یکی از زوج ها در پیری کسالت پیدا میکند و مریض میشود دیگری هم مریض شده یا غمگین میشود و با غم خود میفهماند که بدون دیگیری نمیتواند زندگی کند.
در آخر هم همه برف آب میشود و مراسم تشییع با شکوهی برگزار میشود و زمین هم ترک بر میدارد کامل(در همان قسمت که با برف شریک بوده) و او هم میمیرد. برداشتی که میشود این است که یکی از دو عاشق میمیرد و فرزندان با تمام تلاش سعی میکنند مراسم با شکوهی برپا کنند و تلاش همگان یعنی میزان محبتی که دیگران از آن کسی که مرده دیده اند و به پاس زحماتش و احترام به او در مراسم عزاداریش شرکت کرده اند. پس از مدتی دوام آوردن عاشقی که تنها مانده، او هم دوام نمی آورد و به پیش معشوقش می شتابد.از این رو هر دو به جهان دیگر میروند و دیگران آنها را به خاطر عشقی که داشته اند و دارند تحسین میکنند و از عشق آنها و دیدن عشق ورزیدنشان لذت می برند.
به راستی که عشق معجزه است و معجزه ها میکند.
به قول دوستمان:
عشق اگر دارد سرنوشت گویمش باشد وفادار و زیبا سرشت
یک سرش باشد هوای لاله زار آن سرش باشد دوای هر کارِ زار
ای دریغا از هرچه بوده ناخلف لااقل بهتر بماند آنکه بوده در هدف
به چه خوب این یکی فرزند خلف آسمانش آبی و یادش گرامی باد؛ در لحظه کف!
امیدوارم از این وبلاگ لذت برده باشید.
متشکرم از وقتی که برای مطالعه آن گذاشتید.
خدانگهدار
چهارم بهمن ماه 1398