دلتنگتم...
سفر نمیروم دگر تورا... ندارم آنقدر زما ...فقط رهی است... که مانده پشت سر ببر... مرا ز خاطرت نرفت ...اگر ،ای؛ از من؛ بی خبر... شب چرا میکشد مرا ...تو نشسته ای کجای ماجرا ...من چنان گریه میکنم ...که خدا بغل کند مگر مرا... عمر همه لحظه وداع است... و صدای پایت آخرین صداست ...ای گریه های بعد از این ...خاطرم نمانده شهر من کجاست ...... صبح رفتن است... این تن من است... هجرتت مرده بر شانه بردن است... این یقین، مثل مرگ؛ با تو روشن است ...شب چرا میکشد مرا... تو نشسته ای کجای ماجرا ...من چنان گریه میکنم که خدا بغل کند مگر مرا....؛؛ شب چرا میکشد مرا ...تو نشسته ای کجای ماجرا... من چنان گریه میکنم... که خدا بغل کند مگر مرا... عمر همه لحظه وداع است... و صدای پایت آخرین صداست... ای گریه های بعد از این... خاطرم نمانده شهر من کجاست...
متن آهنگ "شب" با خوانندگی (آرمان گرشاسبی) و با شاعری (احسان حائری)
سفر نمیروم دگر تو را... #fd #love_you #good_night #gn #که_خدا_بغل_کند_مگر_مرا